»» برزخ
خصوصیّات عالم برزخ
قال اللهُ الحکیمُ فی کتابِه الکریم: حَتَّی"´ إِذَا جَآءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّی´ أَعْمَلُ صَـ"لِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلاَّ´ إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَآنءِلُهَا وَ مِن وَرَآنءِهِم بَرْزَخٌ إِلَی" یَوْمِ یُبْعَثُونَ. (آیة نود و نهم و صدم، از سورة مؤمنون: بیست و سوّمین سوره از قرآن کریم) انسان که از این دنیا میرود، به عالم دیگری به نام برزخ وارد میشود و در آنجا هست تا وقتیکه در صور دمیده شود و مردم از قبرها بیرون آیند، در آن وقت به عالم قیامت وارد میشوند. برزخ به معنای فاصله است، فاصلة بین دو خشکی یا دو آب یا دو چیز دیگر را برزخ گویند. و چون عالمی که انسان پس از مردن در آنجا بسر میبرد، فاصلهایست بین عالم دنیا و قیامت، آنرا عالم برزخ گویند. حال برای آنکه خصوصیّات عالم برزخ قدری روشن شود، ناچار باید توضیح بیشتری در این باره داده شود. بین این عالَم که عالم جسم و جسمانیّات است ـ که فعلاً در آن زندگی مادّی خود را میگذرانیم ـ و بین عالم اسماء و صفات الهی، دو عالم است: یکی عالم مثال و دیگری عالم نفس. عالم مثال را عالم برزخ، و عالم نفس را عالم قیامت نیز گویند. و انسان تا از این دو عالم نگذرد به مقام اسماء و صفات الهیّه نخواهد رسید؛ کما اینکه انسان تا از عالم برزخ نگذرد به عالم قیامت نمیرسد. و به مقام اسماء و صفات کلّیّة الهیّه نمیرسد مگر آنکه از نفس و قیامت عبور کند. و مراد از قیامت در اینجا قیامت کبری است؛ چون دو قیامت داریم: یکی قیامت صغری، و آن عبارت است از مردن و وارد در عالم برزخ شدن؛ و بر همین اصل رسول الله صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود: مَنْ مَاتَ فَقَدْ قَامَتْ قِیَامَتُهُ [138]. «هر کس بمیرد قیامت او برپا شده است.» دیگری قیامت کبری، و آن عبارت است از خروج از عالم برزخ و مثال و داخل شدن در عالم نفس و قیامت. وقتیکه مردم از عالم قبر خارج و بسوی عالم ظهورات نفس کلّیّه رهسپار میگردند، قیامت کبرای آنان بر پا شده است. عالم مادّه دارای هیولی و طبع و جسم و جسمانیّات است و عالم نفس، تجرّد مطلق از مادّه و آثار مادّه است؛ ولی عالم برزخ فاصلة بین این دو عالم است؛ یعنی مادّه نیست ولی آثار مادّه از «کَیف» و «کَمّ» و «أیْن» و غیرها را دارد. مادّه، جوهریست که قبول تشکّل میکند و صورت جسمیّه بر او عارض میگردد، و آثار جسم نیز در او پیدا میشود؛ و بواسطة قبول تشکّل و تجسّم، آن أعراض انفعالیّهای که در جسم پیدا میشود در مادّه نیز پیدا میشود، و مثل همین مادّهای که در این عالم هست و به صور مختلفه درآمده و مردم میبینند، چون خاک و سنگ و آب و درخت و بدن انسان و بدن حیوان و أمثالها در میآید. موجودی که در عالم برزخ است مادّه ندارد؛ امّا شکل و صورت و حدّ و کمّ و کیف و أعراض فعلیّه را دارد؛ یعنی دارای اندازه و حدود است، دارای رنگ و بوست. صورت مردمان برزخی رنگ و حدّ دارد، و در آنجا خوشحالی و مسرّت و غضب و نگرانی هست، در آنجا نور هست. بنابراین، موجودات برزخیّه دارای صورت جسمیّه هستند ولی هیولی و مادّه ندارند. و از طرفی عالم برزخ را «عالم خیال» نیز میگویند؛ خیال یعنی عالمی که در آنجا صورت محض است و هیچ مادّه نیست، گرچه صوری که در آنجا موجود است به مراتب از موجوداتی که در عالم مادّه است قویتر و عظیمتر، حرکتش سریعتر، حزن و اندوه و یا مسرّت و لذّتش افزونتر است؛ چون مادّه حاجب فراوانیِ این خصوصیّات است، و عالم برزخ چون از مادّه اطلاق دارد، لذا این معانی در آنجا به نحو وفور است؛ و آنجا عالم خیال است، خیال منفصل. چون عالم خیال متّصل قوای متخیّلة انسان است که با بدن خاکی او همجوار و قرین است؛ و خیال منفصل همان قواست در وقتیکه از بدن مفارقت نموده و به عالم صورت محض پیوسته است؛ بنابراین تمام موجودات عالم برزخ را «خیال منفصل» گویند. همچنانکه عالم برزخ را مثال نیز گویند: «مثال منفصل»؛ چون مثال متّصل همان برزخی است که در انسان خاکی، بین بدن و طبع او، و بین عالم نفس او موجود است و آن مجموعة قوای ذهنیّة اوست. و چون انسان از دنیا برود عالم ذهنش به عالم مثال کلّی میپیوندد، لذا این را مثال متّصل و آنرا مثال منفصل گویند و تمام عالم برزخ، مثال منفصل است. باید دانست که عالم خیال، یک عالم بسیار وسیعی است از مادّة بسیار قویتر؛ نه آنکه ما فارسی زبانان «خیال» را به معنای امر توهّمی و موهومی میپنداریم؛ این اشتباهی است که در لغت ما وارد شده است. و لذا بعضی از اهل ظاهر که چنین جملاتی را مانند عالم خیال، از حکمای أعلام دیدهاند، تصوّر نمودهاند که آنها عالم برزخ را که همان مثال است قبول ندارند و قائل به یک عالم توهّمی و تصوّری هستند، و برای آن حقیقتی و واقعیّتی قائل نیستند. نسبت سعة عالم برزخ به دنیا و سعة عالم قیامت به برزخ این تصوّری است غلط و بیجا، و ناشی از عدم اطّلاع بر اصطلاحات بزرگان. عالم خیال عین عالم برزخ و مثال است و موجوداتش هزاران بار قویتر و عجیبتر و شدیدتر و آثارش مهمتر از عالم طبع و مادّه است. برای اینکه مطلب قدری واضحتر گردد مثالی میزنیم: همة افراد ما بدنی داریم، این بدن محدود است، مشخّص و معیّن؛ و یک قوای باطنیّه داریم مثل حسّ مشترک، قوّة حافظه، قوّة مفکّره، قوّة واهمه، قوّة متخیّله، اینها قوای درونی ماست و ما با این قوا کارهای عجیب میکنیم؛ مثلاً در زمان بسیار کوتاهی یک عمارت چهل اشکوبه در ذهن خودمان با تمام لوازم و تجهیزات آن بنا میکنیم. در یک لحظه از مشرق عالم به مغرب آن میرویم، در زمانهای کوتاه کارهای طویل المدّة را انجام میدهیم. این گشایش و سعهای که ذهن ما با قوای خود نسبت به بدن ما و قوای طبیعیّة خود دارد چقدر بزرگ است؛ به همین میزان، عالم برزخ نسبت به عالم دنیا سعه و عظمت دارد. چون عالم خواب نمونهای از برزخ منفصل است، در خوابهائی که انسان در بعضی اوقات میبیند، با آنکه خواب از مرگ خیلی ضعیفتر است، و برزخِ خواب انسان نیز از برزخِ مرگ بسیار ضعیفتر است؛ ولی در خوابهائی که دیده میشود هم موجودات، قویتر و عظیمتر و عجیبتر، و فعّالیّتها و حرکتها و سرعتها شدیدتر، و هم لذّتها و شادیها و اندوهها و غصّهها بیشتر است و خوف و هراس بمراتب افزونتر است. انسان در این دنیا اگر بخواهد از خیابانی عبور کند، باید با دقّت به اینطرف و آنطرف بنگرد تا از تصادف با ماشین محفوظ بماند، و سپس آرام حرکت کند تا عرض خیابانی طیّ شود. در عالم خواب و برزخ اینطور نیست؛ یک مرتبه اراده میکنی که برخیزی و بِروی به روی آسمان، و در آسمان سیر میکنی و بدون بال و پر مادّی روی ابرها حرکت نموده و تمام عالم را تماشا میکنی و سپس به پائین میآئی و مانند برق در دریاها و اقیانوسها شنا میکنی و به یک لحظه آنها را به پایان میرسانی! چه اندازه این حرکتها و سرعتها نسبت به آن حرکتِ از عرض خیابان شدیدتر و قویتر است، به همان اندازه سِنخه و کیفیّت عالم برزخ به این عالم قویتر و عظیمتر است. و عالم برزخِ متّصل و ذهن ما نسبت به نفس ما نیز، مثل بدن ما نسبت به برزخ ما، ضعیف و کوچک است. و عالم نفس که از حدود و کیفیّات صوریّه بیرون است و نسبت به عالم ذهن تجرّد محض دارد، نسبت به عالم ذهن و مثال متّصل، بعینه مثل نسبت عالم ذهن به بدن مادّی و طبعی، دارای عظمت و وسعت است. بنابراین، عالم قیامت کبری نسبت به عالم برزخ، همین نسبت وسعت و عظمت را دارد. چون عالم برزخ دارای کیفیّت و آثار مادّه از کمّ و کیف هست؛ ولی عالم قیامت از صورت نیز مجرّد است و اطلاق محض است. این عالم نمونهای است از عالم برزخ؛ و عالم برزخ نمونهایست از عالم قیامت؛ و عالم قیامت نمونهایست از عالم اسماء و صفات کلّیّة الهیّه. همچنین بدن نمونهایست از قوای ذهنیّه، و قوای ذهنیّه نمونهایست از نفس ناطقه، و نفس ناطقه نمونهایست از روح کلّی به وحدت و کلّیّت خود. هرچه از این عوالم محدوده رو به جلو برویم و نظر به اطلاق بیفکنیم، عوالم وسیعتر و عظیمتر میگردد؛ و بالعکس هرچه از عوالم اطلاق رو به پائین بیائیم و تنازل کنیم، عوالم ضعیفتر و کوچکتر میشود. عیناً مانند صورتی که در آئینه میافتد، آن صورت فقط حکایتی از شکل و اندازه و رنگ رخسار است، نه از واقعیّت و حقیقت آن شخص صاحب صورت. عقل و سخاوت و شجاعت و سائر ملکات معنویّة او را نشان نمیدهد، و از آن بالاتر نفس ناطقة او را نیز ـ که اصولاً دارای شکل و صورت نیست ـ نشان نمیدهد. بنابراین، آنچه در این عالم مادّه مشاهده میکنیم فقط نمونهایست از عالم برزخ، نه خود عالم برزخ؛ آن عالم به قدری وسیع است که قابل مشاهده با چشمان ظاهری نیست و با حواسّ خمسة ظاهره ادراک نمیشود. این حواسّ برای ارتباط انسان است با عالم طبع و مادّه، و نیروی ارتباط انسان را با بالاتر از عالم مادّه ندارد. بنابراین، حقائق برزخیّه اصولاً قابل پائین آمدن و نشان دادن در آئینة مادّه نیست؛ بلکه عالم مادّه آنچه را که در خود از عالم برزخ نشان میدهد فقط به اندازة سعه و گنجایش خود مادّه است. همچنین عالم قیامت و حقائق ظاهرة عالم نفس، قابل پائین آمدن و نشان دادن در آئینة برزخ و صورت مثالی نیست؛ و آنچه را که برزخ از قیامت نشان میدهد فقط به اندازة خود و درخور گنجایش خود اوست. شما خود را در این فضای وسیع جوّ آسمان فرض کنید، چقدر بدن شما نسبت به این جوّ محیط کوچک است؛ به همین نسبت عالم طبیعت و دنیا نسبت به عالم مثال و برزخ کوچک است. اگر عالم نفس را عرش پروردگار، و عالم مثال را عالم کرسی قرار دهیم، طبق روایتی که از حضرت صادق علیه السّلام وارد شده است؛ نسبت آنها به یکدیگر و به عالم طبع و مادّه خوب مشخّص میگردد. در «تفسیر عیّاشی» از محسن المثنّی (المیثمی ـ ظ) عمَّن ذَکَرَه، عَنْ أبی عَبدِاللَه علیه السّلام روایت میکند که: قَالَ: قَالَ أَبُوذَرٍّ: یَا رَسُولَ اللَهِ! مَا أَفْضَلُ مَا أُنْزِلَ عَلَیْکَ؟ قَالَ: ءَایَةُ الْکُرْسِیِّ؛ مَا السَّمَوَاتُ السَّبْعُ وَ الاْرَضُونَ السَّبْعُ فِیالْکُرْسِیِّ إلاَّ کَحَلْقَةٍ مُلْقَاةٍ بِأَرْضٍ بَلاَقِعَ [139]، وَ إنَّ فَضْلَهُ عَلَیالْعَرْشِ کَفَضْلِ الْفَلاَةِ عَلَی الْحَلْقَةِ. [140] «أبوذرّ غفاری از حضرت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم سؤال میکند که: از میان آیاتی که بر شما نازل شده است کدامیک افضل است؟ حضرت فرمودند: آیة الکرسیّ؛ تمام آسمانهای هفتگانه و زمینهای هفتگانه نسبت به کرسیِّ خدا مثل یک حلقهایست که در بیابان پهناور و قَفری انداخته باشند؛ و نسبت فضیلت عرشِ خدا به کرسیّ خدا مثل نسبت همان بیابانست نسبت به آن حلقه.»
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سیدی ( یکشنبه 86/4/17 :: ساعت 3:28 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
برزخ[عناوین آرشیوشده]