اللهم انّی اسئلک یا من لطفه خفی و ایادیه باسطة لا تنقضی اسئلک بلطفک الخفی الذی ما لطفت به لعبد الا کفی ان ترینی مولای علی بن ابیطالب علیه السلام فی منامی.
البته می توان بجای کلمه علی بن ابیطالب علیه السلام اسماء سایر ائمه را ذکر کرد. برای خواب دیدن هر یک از ائمه کسیکه دو رکعت نماز بعد از نماز عشاء با هر سوره ای که می خواهد بخواند و بعد این دعا را صد مرتبه بخواند پیغبر اکرم و یا هر یک از ائمه اطهار را که بخواهد در خواب خواهد دید.
بسم الله الرّحمن الرّحیم یا نور النور یا مدبر الامور بلغ منّی روح محمد و ارواح آل محمد تحیة و سلاماً.
در کتاب « التحفة الرضویة» می نویسد: بعد از نماز مغرب بر پیغمبر و آل او صد مرتبه صلوات می فرستی، سپس هفتاد مرتبه می گویی: یا الله یا محمد یا علی یا فاطمه یاحسن یا حسین یا صاحب الزمان.
آنگاه صد مرتبه دیگر بر پیغمبر گرامی صلوات می فرستی سپس حاجت خود را مسألت می کنی.
سپس صاحب کتاب التحفة الرضویة اضافه می کند و می گوید مرحوم پدرم سید علامه طاب ثراه می فرمود: این عمل برای امور مهم، مجرب است.
این دعا برای قضاء حوائج از حضرت صاحب الزمان روایت شده است:
اللهم انّی اسئلک بعزیز تعزیز اعتزز عزتک بطول حول شدید قوّتک بقدرة مقدار اقتدار قدرتک بتأکید تحمید تمجید عظمتک بسموّ نموّ علوّ رفعتک بدیموم قیّوم دوام مدّتک برضوان غفران امان رحمتک برفیع بدیع منیع سلطنتک بسعاة صلوة بساط رحمتک بحقائق الحقّ من حقّ حقّک بمکنون السّر من سرّ سرّک بمعاقد العزّ من عزّ عزک بحنین انین تسکین المریدین بحرقات خضعات زفرات الخائفین، بامال اعمال اقوال المجتهدین، بتجشع تخضع تقطع مرارات الصّابرین، بتعبّد تهجّد تمجّد تجلّد العابدین.
اللهمّ ذهلت العقول و انحسرت الأبصار و ضاعت الأفهام و حارت الأوهام و قصرت الخواطر و بعدت الظنون عن ادراک کنه کیفیة ما ظهر من بوادی عجائب اصناف بدایع قدرتک دون البلوغ الی معرفة تلألو لمعان بروق سمائک.
اللهم محرّک الحرکات و مبدیء نهایة الغایات و مخرج ینابیع تضریع قصبان النبات، یا من شقّ صمّ جلامید الصخور الراسیات و انبع منها ماء معیناً حیواة للمخلوقات فاحیا منها الحیوان و النبات و لعم ما اختلج فی سرّ افکارهم من نطق اشارات خفیّات لغات النمل السّارحات، یا من سبحت و هلّلت و قدّست و کبّرت و سجدت لجلال جمال اقوال عظیم جبروت ملکوت سلطنته ملائکة السّبع السموات یا من ذرات فاضائت و انارت لدوام دیمومیته النجوم الزّاهرات و احصی عدد الأحیاأ و الأموات، صلّ علی محمد و آل محمد خیر البریّات وافعل بی کذا و کذا.
بجای کذا و کذا حاجات خود را ذکر کنید.
«صفحیفه الهادی» می نویسد: سید بن طاووس ( علیه الرحمه) روایت کرده از محمد بن مضطر که آخر فرمانیکه از حضرت صاحب الامر صلوات الله علیه بیرون آمد این دعا بوده که باید به آن عمل شود و در نمازهای حاجت می توان خواند:
اللهم انی اسئلک باسمک الذی عزمت به علی السّموات و الأرض فقلت لهما: ائتیا طوعاً او کرها، قالتا: اتینا طائعین، و اسئلک باسمک الذی عزمت به لعی عصا موسی فاذا هی تلقف ما یأفکون، و سائلک باسمک الذی صرفت قلوب السّحرة الیک حتّی قالوا: آمنا بربّ العالمین، و اسئلک باقدرة التی تبلی بها کلّ جدید و تجدّد بها کل بال، و اسئلک بکل حق جعلته علیکع ان کان هذا الأمر خیراً لی فی دینی و دنیای و اخرتی، ان تصلّی علی محمد و ال محمد و تسلم علیهم تسلیماً، و تهیئه لی و تسهل علی و تلطف لی فیه برحمتک یا ارحم الراحمین. و ان کان شرا لی فی دینی و دنیای و اخرتی، ان تصلّی علی محمد و ال محمد و تسلم علیهم تسلیماً، و ان تصرفه عنّی بم شئت و کیف شئت، و ترضینی بقضائک و تبارک لی فی قدرک، حتّی لا أحبّ تعجیل شیء اخرته و لا تأخیر شیء عجلته، فانّه لا حول و لا قوة الا بک، یا علی یا عظیم یا ذا الجلال و الأکرام.
مقام معنوی حضرت فاطمه (س) نسبت به مقام جهادی، انقلابی و اجتماعی او به مراتب بالاتر است. آن حضرت به ظاهر یک بشر و یک زن، آن هم زنی جوان است اما در معنا، یک حقیقت عظیم ، یک نور درخشان الهی و یک بنده صالح و برگزیده است و به همین دلایل این بانوی آسمانها و زمین، جایگاهی خاص و ویژه نزد پیامبر اسلام داشت .
حضرت فاطمه (س) می فرماید: پس از نزول آیه " لا تحبوا دعاء الرسول بینکم کدعاء بعضکم بعضا "، ( رسول خدا را همان طور که دیگران را صدا میکنید "مثلا به اسم کوچک یا بدون احترام"، صدا نکنید) من پدرم را " یا رسول الله " صدا زدم .
اما پدرم فرمود: فاطمه جان به من بگو "یا ابه" ( پدر جان) . این کلمه قلب مرا زنده تر و خدای تعالی را راضیتر میگرداند.
رسول خدا گاه فاطمه را میبوسید، گاه او را در آغوش می گرفت، گاه دست محبت به سر و صورت او میکشید و گاه او را از صمیم قلب دعا میکرد و اشک از چشمان زهرا پاک میفرمود .
رسول خدا گاهی سر حضرت فاطمه را میبوسید و به او میفرمود: پدرم و مادرم فدای تو باد.
هرگاه فاطمه نزد رسول خدا می رفت، پیامبر به احترام فاطمه بلند میشد، سر مبارکش را می بوسید و او را در جای خود می نشاند.
روزی رسول خدا وارد خانه امیرالمؤمنین شد و دید علی و فاطمه نشسته و مشغول آسیاب کردن هستند. رسول خدا پیش رفت و فرمود: کدام یک از شما خسته تر هستید؟ امیرالمؤمنین عرض کرد: فاطمه. رسول خدا فرمود: دخترم برخیز. فاطمه برخاست و رسول خدا به جای او نشست و با امیرالمؤمنین مشغول آسیاب گندم و جو شد.
روزی حضرت فاطمه مریض شد. رسول خدا به عیادتش رفت . کنارش نشست و احوالپرسی کرد.
فاطمه عرض کرد: پدر جان، من یک وعده غذای عالی لذیذ دارم.
رسول خدا بلند شد و از طاقچه ای که در اطاق بود، طبقی آورد که در آن کشمش و نان روغنی و کشک و خوشه ای انگور بود. طبق را نزد فاطمه گذاشت و دست مبارکش را به سوی طبق دراز کرد، نام خدای بزرگ را به زبان جاری فرمود و به حاضرین فرمود: بخورید به نام خدا.
زبان رسول خدا زبان وحی است . خدا در قرآن درباره پیامبر میفرماید: ولا ینطق عن الهوی ( از روی خواهش نفس سخن نمیگوید.)
لذا سخنانی که رسول خدا درباره فاطمه بر زبان آورده، همه بر مبنای وحی و به میزان حق است، نه از روی محبت و شیفتگی در غیر راه خدا.
رسول خدا میفرمود: فاطمه پاره تن من است، هر کس او را خشنود کند مرا خشنود کرده و هر کس به او بدی کند به من بدی کرده است.
همچنین فرموده است :
فاطمه روشنی چشم و میوه دل من است.
فاطمه فرع و شاخه وجود من است. هر که او را ناراحت کند، مرا ناراحت میکند و هر چه باعث شادی او شود، موجب شادی من میگردد.
فاطمه گرامیترین فرد در نزد من است.
از رسول خدا پرسیدند: "محبوبترین زنان نزد شما کیست؟" فرمود: "فاطمه
گفتگو با خدا
در رویاهایم که با خدا گفتگو میکنم خدا پرسید پس تو میخواهی با من گفتگو کنی من در پاسخش گفتم: اگر وقت دارید خدا خندید و گفت: وقت من بی نهایت است در ذهنت چیست که می خواهی از من بپرسی؟پرسیدم چه چیز بشر شما را سخت متعجب میسازد؟ خدا پاسخ داد: کودکیشان اینکه آنها از کودکیشان خسته میشوند عجله دارند که بزرگ شوند و بعد دوباره پس از مدتها آرزو میکنند که کودک باشند اینکه سلامتی خود را میدهند تا پول به دست آورند و بعد پولشان را میدهند تا دوباره سلامتی خود را به دست آورند واینکه با اظطراب به آینده مینگرند و حال را فراموش میکنند بنابراین نه در حال زندگی میکنند و نه در آینده اینکه آنان به گونهای زندگی میکنند که گویی هرگز نمیمیرند و به گونهای میمیرند که گویی هرگز زندگی نکرده اند دستهای خدا دستانم را گرفت و برای مدتی سکوت کردیم و دوباره پرسیدم: به عنوان یک پدر میخواهی کدام درسهای زندگی را فرزندانت بیاموزند؟ او گفت: بیاموزند که آنها نمی توانند کسی را وادار کنند که عاشقشان باشد همه کاری که آنها میتوانند بکنند این است که اجازه دهند که خودشان دوست داشته باشند بیاموزند درست این است که خودشان اجازه دهند که خودشان دوست داشته باشند بیاموزند درست نیست که خودشان را با دیگران مقایسه بکنند بیاموزند که فقط چند ثانیه طول میکشد تا زخمهای عمیقی در قلب آنها که دوستشان داریم ایجاد کنیم .
اما سالها طول میکشد تا آن زخمها را التیام بخشیم بیاموزند ثروتمند کسی نیست که بیشترین را دارد ثروتمند کسی است که به کمترین نیاز دارد بیاموزند که آدمهایی هستند که آنها را دوست دارند فقط نمی دانن که چگونه احساساتشان را نشان دهند بیاموزند که دو نفر میتوانند با هم به یک نقطه نگاه کننر و آن را متفاوت ببینند بیاموزند که کافی نیست که فقط آنها دیگران را ببخشند بلکه آنها باید خود را هم نیز ببخشند من با خضوع گفتم :
از شما به خاطر این گفتگو متشکرم آیا چیز دیگری هست که دوست دارید فرزندتان بیاموزد؟ خداون لبخند زد و گفت فقط اینکه بدانند.
من اینجا هستم همیشه
... خسته، آزرده، درمانده و بیهمــدم.
(( ... بسوز که سزاوار این سوختنی، بساز که مجبور به این ساختنی، این بر تو که مورد قهر خدا قرارگرفتی رواست تا دیگران عبرت بگیرند و در اجرای فرمان حق قصور نکنند ... سبحانک یا رب سبحانک یا رب ... من خود میدانم مستحق این بختم، این عذاب را به جان خریدارم تا که خود نظری کنی سبحانک ... ))
صدایی آشناست، صدایی که نوازشگر لحظات مجروحِ فطرس است؛ آری صدای بالهای نازنین روحالامین است.
(( ... آرام بگیر فطرس گوش کن گویی او تنها نیست خیلِ فرشتگان خدا نیز با او هستند؟! یعنی چه شده؟ چه واقعة عظیمی رخ داده که اینچنین ملائکه از عرش بر زمین هبوط میکنند؟ هرچه هست خبر از خلقی عظیم دارد. یقین گُلی خلق شده که ملائکه برای استشمام آن گل میروند! امّا نه! شاید ماه دیگری خلق شده، یا خورشید دیگری، نه چه میگویم؟ که حتی وقتی خدا خورشید را خلق نمود این شور و همهمه نبود، اگر این مخلوق تا این حد عظمت داشته باشد حتماً ...
روحالامین! روحالامین! تو را به خدا بگو چه شده؟ حسرت بال و پرزدن شما مرا میکشد؛ بیش از سوزش و شکستن بالم آزارم میدهد. به فطرس بگو که چه روی داده که اینچنین ولوله در عرشِ خدا افتاده، مگر بار دیگر ابوالبشری خلق شده چون آدم؟ یا بالاتر از او؟ نوری از جنسِ خدا ... )).
جبرئیل پاسخ داد: (( رفیق پرشکسته، فطرس! کاش موردِ قهرِ خدا نبودی، ومی دیدی که چه خبر شده؟ آری نوری و مولودی از نورِ خدا خلق شده او عزیز دل مصطفی که نه! خودِ مصطفی است. او جگرگوشة علی، دردانة زهرا ست و پشتیبانِ مجتبی ست. اوخامس آلِ عباست که به اهل زمین هدیه داده شده است و ما برای تبریک به رسولِ خدا و اهلِ بیتش به حضورشان شرفیاب میشویم )).
ـ درنگ جایز نیست. ـ
(( خدایا، ای خدایِ مهربان مرا با روحالامین راهی کن که عرضِ تـــبریک به رسولِ تو داشته باشـــم))
.(( کمکم کنید؛ که خداوند اجازة همراهی شما را به من داد، تحمل مرا هم تا زمین داشته باشید))
(( بیش از این معطلی جایز نیست؛ فطرس را هم با خود میبریم به برکت این مولود، آتش قهر خدا فرونشسته و اجازة همراهی او با ما داده شده، زیرِ بالهایش را بگیرید ... )).
زیباتر از این زمان خلق نشده و نخواهد نشد، بیت علی غرقِ نور است محل رفت و آمد فرشتگانِ خداست همه در شعفند همه به هم تبریک میگویند محفلِ انس کامل شده، چقدر این بزم دیدنی است، پنج آفریدة مقدسِ خدا احمد، علی، فاطمه، حسن و ... .
نام او چیست همه منتظرند به چه نام او را صدا بزنند، او کیست که نیامده همه شیدایِ او شدهاند؟!
ـ همه از هم میپرسند.
جبرئیل با پیغمبر زمزمه میکند همه ساکت شدند، چشم به لبهای رسولِ خدا دوختند امّا چرا پیغمبر خدا اشک میریزد ... به ناگاه با صدای دلنشین نبی شوری به پا شد حسین . ... حسین؟ ... حسین! ... این نام برای همه آشناست. برای همه ملائکه، برای همه انبیاء و برای همة عالمِ، این نام نامی است که همة ملائکه، همه انبیاء و همة عالم را دگرگون کرده است.
از فرشته شادی تا فرشتة ماتم از آدم تا خاتم و از ذره تا عالم.
ـ دیگر کسی نمیپرسد که چرا پیغمبر اشک میریزد.-
حسین یعنی واسطة احسان قدیم، حسین یعنی خون خدایِ کریم و حسین یعنی ذبحِ عظیم.
همه میخواهند برای او لالایی زمزمه کنند و در این بین فطرس از همه مشتاقتر، خود را به گاهوارة حسین نزدیک کرد.
بالهای شکسته خود را به گهواره او زد؛ غرق در راز شد، نه! غرق در نیاز شد (( ... دیگر تنها نخواهم ماند دیگر خسته نخواهم شد، بعد از این نام تو مونسِ من است ذکر من بعد از این در آن جزیرة تنهایی این خواهد بود: سبحانک یا رب الحسین))
(( شاید فطرس نفهمید امّا همه ملائکه دیدند که به یکباره بالهای شکسته و سوختة فطرس ترمیم شد و یا بهتراینکه، بالهای نو بدست آورد. امّا فطرس عجیب زمینگیر شده و اگر خواست خدا نبود، او از کنار گهوارة حسین تکان نمیخورد )).
گویا ندایی از غیب میگفت:
با عشق شرح راز کن، بر جمله عالم ناز کن، پرهای خود را باز کن، پرواز کن پرواز کن ...
آقاجون من به شما بعد از شهادت مادرمون این غم بزرگ که بی حرمتی بیش نیست رو به شما تسلیت میگم
آقا جون میدونم دلتون پره ولی از خدا بخواین تا ما انتقاممون رو بگیریم انتقام این همه بی حرمتی بی احترامی که به خاندان پاک نبوت کردن چرا خدا کاری نمیکنه آقاجون؟چرا به حرف دل ما گوش نمیکنه نکنه شما از سر تقصیرات گذشتین نکنید این کارو مارو شرمنده نکنیدآقاجون بزارین سر پل صراط رومون بشه نگاتون کنیم
مارو ببخش که نمیتونیم کاری بکنیم دستمون از همه جا کوتاهه
در رویاهایم دیدم با خدا گفتگو میکنم خدا پرسید پس تو می خواهی با من گفتگو کنی؟من در پاسخش گفتم اگر وقت دارید خدا خندید گفت :وقت من بسیار است در ذهنت چیست که میخواهی از من بپرسی ؟پرسیدم چه چیز بشر شما را سخت متعجب میسازد؟خدا پاسخ داد کودکیشان اینکه انها از کودکیشان خسته میشوند عجله دارند که بزرک شوند و بعد دوباره پس از مدتها آرزو میکنند که کودک باشند اینکه سلامتی خود را میدهند تا پول به دست آورند و بعد پولشان را میدهند تا دوباره سلامتی خود را به دست اورند اینکه با اضطراب به آینده مینگرند و حال را فراموش میکنند بنابراین نه در حال زندگی میکنند و نه در آینده اینکه آنان به گونه ای زندگی میکنند که گویی هرگز نمیمیرند و به گونه ای میمیرند که گویی هرگز زندگی نکردهاند دستهای خدا دستانم راگرفت و برای مدتی سکوت کردیم و دوباره پرسیدم به عنوان یک پدر میخواهی کدام درسهای زندگی را فرزندانت بیاموزند؟او گفت بیاموزند که آنها نمیتوانند کسی را وادار کنند که عاشقشان باشد.همه کارهای که آنها میتوانند بکنند این است که اجازه دهند که خودشان دوست داشته باشند بیاموزند درست نیست که خودشان را با دیگران مقایسه بکنند بیاموزند که فقط چند ثانیه طول میکشد تا زخمهای عمقی در قلب انهایی دوستشان داریم ایجاد کنیم اما سالها طول مکشد تا ان زخمها را التیام بخشیم بیاموزند ثروتمند کسی نیست که بیشترین دارد ثروتمند کسی است که به کمترین نیاز دارد بیاموزند که آدمهایی هستند که آنها را دوست دارند فقط نمیدانند چگونه احساساتشان را نشان دهند بیاموزند که دو نفر میتوانند با هم به یک نقطه نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند بیاموزند که کافی نیست که فقط آنها دیگران را ببخشند بلکه آنها باید خود را نیز ببخشند من با خضوع گفتم از شما به خاطر این گفتگو متشکرم آیا چیز دیگری هست که دوست دارید فرزندتان بیاموزد؟
خداوند لبخندی زد و گفت:
فقط اینکه بدانند من اینجا هستم همیشه
نیمه اول در انتظار نیمه دوم نیمه دوم در حسرت نیمه اول
پس بهتره که طوری زندگی کنیم تا نه حسرت نه انتظار بکشیم